عطار (ترجیعات)/شهری است وجود آدمی زاد

از ویکی‌نبشته
عطار (ترجیعات) از عطار
(شهری است وجود آدمی زاد)
  شهری است وجود آدمی زاد بر باد نهاده شهر بنیاد  
  باد است که خاک را براند چون باد گذشت خاک استاد  
  دل خسرو شهر و عقل دستور شهوت چو عوام و خشم جلاد  
  گر شاه به مشورت وزیر است خرم بود آن بلاد و آزاد  
  ور هیچ به ضد آن بود کار بنیاد همه به باد برداد  
  جان گنج طلسم جسم دایم بر گنج ازین طلسم بیداد  
  گه خازم گنج ایمن و مصلح گه باد به دست رند و شیاد  
  در بسته به مهر خاتم دین وان مهر به دست عشق همزاد  
  سلطان چو خزینه نقل فرمود شد شاه و وزیر و شحنه آزاد  
  شه خانه خراب و شهر خالی از گفت و شنود و بانگ و فریاد  
  عمال مناصب ولایت هر یک به بلاد دیگر افتاد  
  در انجمن مقربان است زیرا که بدین قدم نشان است