عطار (بیان وادی معرفت)/با کسی عباسه گفت ای مرد عشق
ظاهر
با کسی عباسه گفت ای مرد عشق | ذرهای بر هرک تابد درد عشق | |||||
گر بود مردی، زنی زاید ازو | ور زنیست ای بس که مرد آید ازو | |||||
زن ندیدی تو که از آدم بزاد | مرد نشنیدی که از مریم بزاد | |||||
تا نتابد آنچ میباید تمام | کار هرگز بر تو نگشاید مدام | |||||
چون بتابد، ملک حاصل آیدت | حاصل آید هرچ در دل آیدت | |||||
ملک نیز این دان و دولت این شمر | ذرهای زین، عالمی از دین شمر | |||||
گر شوی قانع به ملک این جهان | تا ابد ضایع بمانی جاودان | |||||
هست دایم سلطنت در معرفت | جهد کن تا حاصل آید این صفت | |||||
هرک مست عالم عرفان بود | بر همه خلق جهان سلطان بود | |||||
ملک عالم پیش او ملکی شود | نه فلک در بحر او فلکی شود | |||||
گر بدانندی ملوک روزگار | ذوق یک شربت ز بحر بیکنار | |||||
جمله در ماتم نشینندی ز درد | روی یک دیگر ندیدندی ز درد |