عطار (بیان وادی طلب)/بیخودی میگفت در پیش خدای
ظاهر
بیخودی میگفت در پیش خدای | کای خدا آخر دری بر من گشای | |||||
رابعه آنجا مگر بنشسته بود | گفت ای غافل کی این در بسته بود |
بیخودی میگفت در پیش خدای | کای خدا آخر دری بر من گشای | |||||
رابعه آنجا مگر بنشسته بود | گفت ای غافل کی این در بسته بود |