عطار (ترجیعات)/دوش از سر خم صدا برآمد
ظاهر
| دوش از سر خم صدا برآمد | جوش از می جانفزا برآمد | |||||
| زان جوش به گوش خاک در دهر | نی رست و به صد نوا برآمد | |||||
| در حوصلهی جهان نگنجد | چون گنج ز کنجها برآمد | |||||
| حقا که ز قدرت همو بود | کاژدر شد و از عصا برآمد | |||||
| ای رند شرابخواره امروز | می ده که ز می صفا برآمد | |||||
| چندان که تو شرح عشق کردی | گرد تو ز گرد ما برآمد | |||||
| شکرانهی آنکه صوفی امروز | خود را شد و از خدا برآمد | |||||
| ما صوفی صفهی صفاییم | بیخود ز خودیم و از خداییم | |||||