عطار (عذر آوردن مرغان)/از پس تابوت میشد سوگوار
ظاهر
از پس تابوت میشد سوگوار | بیقراری، وانگهی میگفت زار | |||||
کای جهان نادیدهی من چون شدی | هیچ نادیده جهان بیرون شدی | |||||
بیدلی چون آن شنید و کار دید | گفت صد باره جهان انگار دید | |||||
گر جهان با خویش خواهی برد تو | هم جهان نادیده خواهی مرد تو | |||||
تا که تو نظارهی عالم کنی | عمر شد کی درد را مرهم کنی | |||||
تا نپردازی تو از نفس خسیس | در نجاست گم شد این جان نفیس |