عطار (عذر آوردن مرغان)/آن دو روبه چون به هم هم برشدند
ظاهر
| آن دو روبه چون به هم هم برشدند | پس به عشرت جفت یک دیگر شدند | |||||
| خسروی در دشت شد با یوز و باز | آن دو روبه را ز هم افکند باز | |||||
| ماده میپرسد ز نر، کی رخنهجوی | ما کجا با هم رسیم، آخر بگوی | |||||
| گفت اگر ما را بود از عمر بهر | بر دکان پوستین دوزان شهر | |||||
| دیگری گفتش که ابلیس از غرور | راه بر من میزند وقت حضور | |||||
| من چو با او برنمیآیم به زور | در دلم از غبن آن افتاد شور | |||||
| چون کنم کز وی نجاتی باشدم | وز می معنی حیاتی باشدم | |||||
| گفت تا پیش توست این نفس سگ | از برت ابلیس نگریزد به تگ | |||||
| عشوهی ابلیس از تلبیس تست | در تو یک یک آرزو ابلیس تست | |||||
| گر کنی یک آرزوی خود تمام | در تو صد ابلیس زاید والسلام | |||||
| گلخن دنیا که زندان آمدست | سر به سر اقطاع شیطان آمدست | |||||
| دست از اقطاع او کوتاه دار | تا نباشد هیچ کس را با تو کار | |||||