عطار (ترجیعات)/زهی مه را رخت تنویر داده
ظاهر
| زهی مه را رخت تنویر داده | به یکسو روز را شبگیر داده | |||||
| جمالت حسن را در بر گرفته | کمالت عقل را تشویر داده | |||||
| خرد نطق خوشت را کار بسته | شکر لعل لبت را شیر داده | |||||
| عروش هشت جنت در فراقت | ازین نه بم نوای زیر داده | |||||
| چو خوشه ده زبان گشته نهم چرخ | صفاتت صد یکی تقریر داده | |||||
| ازین طاق چهارم روی خورشید | ز عکس رای تو تأثیر داده | |||||
| قضا دیده قدر مایه ز قدرت | ز کف سر رشتهی تقدیر داده | |||||
| به فرمان تو ای فرمان ده جان | عذاب خلد را تأخیر داده | |||||
| دل عطار مجنون غم تو | تو از زلف خودش زنجیر داده | |||||
| به هم نامی حق دارم زهی قدر | به هم نامی نکو نامم کن ای صدر | |||||