عطار (ترجیعات)/این خاک ز لطف نور برخاست
ظاهر
این خاک ز لطف نور برخاست | وانگاه روان شد از چپ و راست | |||||
شد جانوری که آشیانش | برتر ز ضمیر و وهم داناست | |||||
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور | بزمی و بساط دیگر آراست | |||||
سری که فلک نبود محرم | بر چهرهی او چو روز پیداست | |||||
نقدی که خلاصهی دو کون است | در جنب وجود او مهیاست | |||||
مطلوب ظهور سر امر است | مقصود وجود نقش اشیاست | |||||
درج گهر و کنوز غیب است | غواص بحور دین و دنیاست | |||||
در کوکبهی طلوع آدم | منجوق و لوای عز والاست | |||||
کین وصف چنین به رمز عشاق | بر قد قبای او بود راست | |||||
سودازدگان دین و دنیی | هرگز شنوند این سخن نی |