دیوان شمس (غزلیات ۵)
ظاهر
- عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
- میرسد یوسف مصری همه اقرار دهید
- بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
- صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
- یا رب این بوی که امروز به ما میآید
- یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
- لحظهای قصه کنان قصه تبریز کنید
- عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
- طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
- باز شیری با شکر آمیختند
- آن شکرپاسخ نباتم میدهد
- خنبهای لایزالی جوش باد
- موشکی صندوق را سوراخ کرد
- بار دیگر یار ما هنباز کرد
- شهر پر شد لولیان عقل دزد
- خلق میجنبند مانا روز شد
- چون مرا جمعی خریدار آمدند
- ساقیان سرمست در کار آمدند
- اندک اندک جمع مستان میرسند
- هر چه آن خسرو کند شیرین کند
- خنده از لطفت حکایت میکند
- عشق اکنون مهربانی میکند
- عمر بر اومید فردا میرود
- عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
- برنشین ای عزم و منشین ای امید
- ای خدا از عاشقان خشنود باد
- نه فلک مر عاشقان را بنده باد
- هر که را اسرار عشق اظهار شد
- هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
- صاف جانها سوی گردون میرود
- هر زمان لطفت همی در پی رسد
- شب شد و هنگام خلوتگاه شد
- مرگ ما هست عروسی ابد
- از دل رفته نشان میآید
- گل خندان که نخندد چه کند
- گر نخسپی شبکی جان چه شود
- هر کجا بوی خدا میآید
- گر نخسپی شبکی جان چه شود
- خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد
- بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
- باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد
- آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند
- در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
- گر ساعتی ببری ز اندیشهها چه باشد
- مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد
- بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند
- پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند
- از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
- ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند
- یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
- ای آنک پیش حسنت حوری قدم دو آید
- جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید
- مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد
- گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
- عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
- برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد
- گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
- وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
- نی دیده هر دلی را دیدار مینماید
- ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد
- لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
- قومی که بر براق بصیرت سفر کنند
- آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
- بلبل نگر که جانب گلزار میرود
- جانا بیار باده که ایام میرود
- چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
- چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
- به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد
- خیاط روزگار به بالای هیچ مرد
- چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد
- آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
- این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد
- خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود
- امروز مرده بین که چه سان زنده میشود
- گر عید وصل تست منم خود غلام عید
- تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید
- امسال بلبلان چه خبرها همیدهند
- صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد
- صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید
- صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد
- آه که بار دگر آتش در من فتاد
- جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید
- جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
- پرده دل میزند زهره هم از بامداد
- بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
- از رسن زلف تو خلق به جان آمدند
- روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
- زهره من بر فلک شکل دگر میرود
- روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
- صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید
- دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
- آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
- نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد
- نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید
- وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید
- غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
- شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
- بانگ زدم من که دل مست کجا میرود
- یار مرا عارض و عذار نه این بود
- بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
- اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد
- ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
- اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد
- ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه میشد
- شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
- گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد
- مده به دست فراقت دل مرا که نشاید
- چو درد گیرد دندان تو عدو گردد
- چه پادشاست که از خاک پادشا سازد
- بر آستانه اسرار آسمان نرسد
- به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
- نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند
- بگو به گوش کسانی که نور چشم منند
- ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود
- بیا که ساقی عشق شراب باره رسید
- درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
- به یارکان صفا جز می صفا مدهید
- چو کارزار کند شاه روم با شمشاد
- ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد
- کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
- سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند
- چو عشق را هوس بوسه و کنار بود
- رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
- به روحهای مقدس ز من سلام برید
- دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید
- حبیب کعبه جانست اگر نمیدانید
- به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید
- هزار جان مقدس فدای روی تو باد
- ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد
- سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
- مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
- مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
- میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
- مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند
- فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند
- سخن به نزد سخندان بزرگوار بود
- به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود
- ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
- ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود
- اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد
- نماز شام چو خورشید در غروب آید
- به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
- ندا رسید به جانها که چند میپایید
- میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد
- کسی خراب خرابات و مست میباشد
- مرا وصال تو باید صبا چه سود کند
- سپاس آن عدمی را که هست ما بربود
- هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
- ز شمس دین طرب نوبهار بازآید
- سپیده دم بدمید و سپیده میساید
- افزود آتش من آب را خبر ببرید
- سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
- ز جان سوختهام خلق را حذار کنید
- هزار جان مقدس فدای روی تو باد
- کدام لب که از او بوی جان نمیآید
- اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
- به حارسان نکوروی من خطاب کنید
- جهان را بدیدم وفایی ندارد
- سحر این دل من ز سودا چه میشد
- دل من که باشد که تو را نباشد
- گفتم که ای جان خود جان چه باشد
- دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود
- دیده خون گشت و خون نمیخسبد
- رسم نو بین که شهریار نهاد
- سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- دیدهها شب فراز باید کرد
- عشق تو مست و کف زنانم کرد
- عاشقانی که باخبر میرند
- صوفیان در دمی دو عید کنند
- گر تو را بخت یار خواهد بود
- آتش افکند در جهان جمشید
- خسروانی که فتنهای چینید
- عید بر عاشقان مبارک باد
- زندگانی صدر عالی باد
- شاهدی بین که در زمانه بزاد
- مادر عشق طفل عاشق را
- شعر من نان مصر را ماند
- یوسف آخرزمان خرامان شد
- هر کی در ذوق عشق دنگ آمد
- هین که هنگام صابران آمد
- هر که بهر تو انتظار کند
- عشق را جان بیقرار بود
- هر که را ذوق دین پدید آید
- بوی دلدار ما نمیآید
- صبر با عشق بس نمیآید
- من بسازم ولیک کی شاید
- عشق جانان مرا ز جان ببرید
- خسروانی که فتنهای چینید
- زان ازلی نور که پروردهاند
- دوست همان به که بلاکش بود
- دیدن روی تو هم از بامداد
- گفت کسی خواجه سنایی بمرد
- پیرهن یوسف و بو میرسد
- آتش عشق تو قلاووز شد
- از سوی دل لشکر جان آمدند
- آنچ گل سرخ قبا میکند