دیوان شمس/مرگ ما هست عروسی ابد
ظاهر
مرگ ما هست عروسی ابد | سر آن چیست هو الله احد | |||||
شمس تفریق شد از روزنهها | بسته شد روزنهها رفت عدد | |||||
آن عددها که در انگور بود | نیست در شیره کز انگور چکد | |||||
هر کی زندهست به نورالله | مرگ این روح مر او راست مدد | |||||
بد مگو نیک مگو ایشان را | که گذشتند ز نیکو و ز بد | |||||
دیده در حق نه و نادیده مگو | تا که در دیده دگر دیده نهد | |||||
دیده دیده بود آن دیده | هیچ غیبی و سری زو نجهد | |||||
نظرش چونک به نورالله است | بر چنان نور چه پوشیده شود | |||||
نورها گر چه همه نور حقند | تو مخوان آن همه را نور صمد | |||||
نور باقیست که آن نور خدا است | نور فانی صفت جسم و جسد | |||||
نور ناریست در این دیده خلق | مگر آن را که حقش سرمه کشد | |||||
نار او نور شد از بهر خلیل | چشم خر شد به صفت چشم خرد | |||||
ای خدایی که عطایت دیدست | مرغ دیده به هوای تو پرد | |||||
قطب این که فلک افلاکست | در پی جستن تو بست رصد | |||||
یا ز دیدار تو دید آر او را | یا بدین عیب مکن او را رد | |||||
دیده تر دار تو جان را هر دم | نگهش دار ز دام قد و خد | |||||
دیده در خواب ز تو بیداری | این چنین خواب کمالست و رشد | |||||
لیک در خواب نیابد تعبیر | تو ز خوابش به جهان رغم حسد | |||||
ور نه میکوشد و بر میجوشد | ز آتش عشق احد تا به لحد |