دیوان شمس/یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
ظاهر
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید | یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید | |||||
یا رب این آب حیات از چه وطن میجوشد | یا رب این نور صفات از چه مکان میآید | |||||
عجب این غلغله از جوق ملک میخیزد | عجب این قهقهه از حور جنان میآید | |||||
چه سماعست که جان رقص کنان میگردد | چه صفیرست که دل بال زنان میآید | |||||
چه عروسیست چه کابین که فلک چون تتقیست | ماه با این طبق زر به نشان میآید | |||||
چه شکارست که این تیر قضا پرانست | ور چنین نیست چرا بانگ کمان میآید | |||||
مژده مژده همه عشاق بکوبید دو دست | کانک از دست بشد دست زنان میآید | |||||
از حصار فلکی بانگ امان میخیزد | وز سوی بحر چنین موج گمان میآید | |||||
چشم اقبال به اقبال شما مخمورست | این دلیلست که از عین عیان میآید | |||||
برهیدیت از این عالم قحطی که در او | از برای دو سه نان زخم سنان میآید | |||||
خوشتر از جان چه بود جان برود باک مدار | غم رفتن چه خوری چون به از آن میآید | |||||
هر کسی در عجبی و عجب من اینست | کو نگنجد به میان چون به میان میآید | |||||
بس کنم گر چه که رمزست بیانش نکنم | خود بیان را چه کنیم جان بیان میآید |