دیوان شمس/چو درد گیرد دندان تو عدو گردد
ظاهر
چو درد گیرد دندان تو عدو گردد | زبان تو به طبیبی بگرد او گردد | |||||
یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد | شکسته بند همه گرد آن کدو گردد | |||||
ز صد سبو چو سبوی سبوگری برد آب | همیشه خاطر او گرد آن سبو گردد | |||||
شکستگان تویم ای حبیب و نیست عجب | تو پادشاهی و لطف تو بنده جو گردد | |||||
به قند لطف تو کاین لطفها غلام ویند | که زهر از او چو شکر خوب و خوب خو گردد | |||||
اگر حلاوت لاحول تو به دیو رسد | فرشته خو شود آن دیو و ماه رو گردد | |||||
عنایتت گنهی را نظر کند به رضا | چو طاعت آن گنه از دل گناه شو گردد | |||||
پلید پاک شود مرده زنده مار عصا | چو خون که در تن آهوست مشک بو گردد | |||||
روندهای که سوی بیسوییش ره دادی | کجا چو خاطر گمراه سو به سو گردد | |||||
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است | هر آنک از تو پری یافت بر علو گردد | |||||
خمش که هر کی دهانش ز عشق شیرین شد | روا نباشد کو گرد گفت و گو گردد | |||||
خموش باش که آن کس که بحر جانان دید | نشاید و نتواند که گرد جو گردد |