دیوان شمس/میان باغ گل سرخهای و هو دارد
ظاهر
میان باغ گل سرخهای و هو دارد | که بو کنید دهان مرا چه بو دارد | |||||
به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل | که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد | |||||
چو سال سال نشاطست و روز روز طرب | خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد | |||||
چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل | کسی که ساقی باقی ماه رو دارد | |||||
به باغ جمله شراب خدای مینوشند | در آن میانه کسی نیست کو گلو دارد | |||||
عجایبند درختانش بکر و آبستن | چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد | |||||
هزار بار چمن را بسوخت و بازآراست | چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد | |||||
وجود ما و وجود چمن بدو زندهست | زهی وجود لطیف و ظریف کو دارد | |||||
چراست خار سلحدار و ابر روی ترش | ز رشک آن که گل سرخ صد عدو دارد | |||||
چو آینهست و ترازو خموش و گویا یار | ز من رمیده که او خوی گفت و گو دارد |