دیوان شمس/وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید
ظاهر
وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید | مور فروشد به گور چتر سلیمان رسید | |||||
این فلک آتشی چند کند سرکشی | نوح به کشتی نشست جوشش طوفان رسید | |||||
چند مخنث نژاد دعوی مردی کند | رستم خنجر کشید سام و نریمان رسید | |||||
جادوکانی ز فن چند عصا و رسن | مار کنند از فریب موسی و ثعبان رسید | |||||
درد به پستی نشست صاف ز دردی برست | گردن گرگان شکست یوسف کنعان رسید | |||||
صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید | جان شد و جان بقا از بر جانان رسید | |||||
محنت ایوب را فاقه یعقوب را | چاره دیگر نبود رحمت رحمان رسید | |||||
دزد کی باشد چو رفت شحنه ایمان به شهر | شحنه کی باشد بگو چون شه و سلطان رسید | |||||
صدق نگر بینفاق وصل نگر بیفراق | طاق طرنبین و طاق طاق شوم کان رسید | |||||
مفتعلن فاعلات جان مرا کرد مات | جان خداخوان بمرد جان خدادان رسید | |||||
میوه دل میپزید روح از او میمزید | باد کرم بروزید حرف پریشان رسید |