دیوان شمس/مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد
ظاهر
مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد | که شب ببخشد آن بدر بدره بیحد | |||||
به آسمان جهان هر شبی فرود آید | برای هر متظلم سپاه فضل احد | |||||
خدای گفت قم اللیل و از گزاف نگفت | ز شب رویست فرو قد زهره و فرقد | |||||
ز دود شب پزی ای خام ز آتش موسی | مداد شب دهد آن خامه را ز علم مدد | |||||
بگیر لیلی شب را کنار ای مجنون | شبست خلوت توحید و روز شرک و عدد | |||||
شبست لیلی و روزست در پیش مجنون | که نور عقل سحر را به جعد خویش کشد | |||||
بدانک آب حیات اندرون تاریکیست | چه ماهیی که ره آب بستهای بر خود | |||||
به دیبه سیه این کعبه را لباسی ساخت | که اوست پشت مطیعان و اوستشان مسند | |||||
درون کعبه شب یک نماز صد باشد | ز بهر خواب ندارد کسی چنین معبد | |||||
شکست جمله بتان را شب و بماند خدا | که نیست در کرم او را قرین و کفو احد | |||||
خمش که شعر کسادست و جهل از آن اکسد | چه زاهدی تو در این علم و در تو علم ازهد |