دیوان شمس/عشق جانان مرا ز جان ببرید

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(عشق جانان مرا ز جان ببرید)
  عشق جانان مرا ز جان ببرید جان به عشق اندرون ز خود برهید  
  زانک جان محدثست و عشق قدیم هرگز این در وجود آن نرسید  
  عشق جانان چو سنگ مقناطیس جان ما را به قرب خویش کشید  
  باز جان را ز خویشتن گم کرد جان چو گم شد وجود خویش بدید  
  بعد از آن باز با خود آمد جان دام عشق آمد و در او پیچید  
  شربتی دادش از حقیقت عشق جمله اخلاص‌ها از او برمید  
  این نشان بدایت عشق است هیچ کس در نهایتش نرسید