دیوان شمس/عشق اکنون مهربانی میکند
ظاهر
عشق اکنون مهربانی میکند | جان جان امروز جانی میکند | |||||
در شعاع آفتاب معرفت | ذره ذره غیب دانی میکند | |||||
کیمیای کیمیاسازست عشق | خاک را گنج معانی میکند | |||||
گاه درها میگشاید بر فلک | گه خرد را نردبانی میکند | |||||
گه چو صهبا بزم شادی مینهد | گه چو دریا درفشانی میکند | |||||
گه چو روح الله طبیبی میشود | گه خلیلش میزبانی میکند | |||||
اعتمادی دارد او بر عشق دوست | گر سماع لن ترانی میکند | |||||
اندر این طوفان که خونست آب او | لطف خود را نوح ثانی میکند | |||||
بانگ انانستعین ما شنید | لطف و داد و مستعانی میکند | |||||
چون قرین شد عشق او با جانها | مو به مو صاحب قرانی میکند | |||||
ارمغانهای غریب آورده است | قسمت آن ارمغانی میکند | |||||
هر که میبندد ره عشاق را | جاهلی و قلتبانی میکند | |||||
سرنگون اندررود در آب شور | هر که چون لنگر گرانی میکند | |||||
تا چه خوردست این دهان کز ذوق آن | اقتضای بیزبانی میکند |