دیوان شمس/هر زمان لطفت همی در پی رسد
ظاهر
هر زمان لطفت همی در پی رسد | ور نه کس را این تقاضا کی رسد | |||||
مست عشقم دار دایم بیخمار | من نخواهم مستیی کز میرسد | |||||
ما نیستانیم و عشقش آتشیست | منتظر کان آتش اندر نی رسد | |||||
این نیستان آب ز آتش میخورد | تازه گردد ز آتشی کز وی رسد | |||||
تا ابد از دوست سبز و تازهایم | او بهاری نیست کو را دی رسد | |||||
لا شویم از کل شیی هالک | چون هلاک و آفت اندر شیء رسد | |||||
هر کی او ناچیز شد او چیز شد | هر کی مرد از کبر او در حی رسد |