دیوان شمس/عمر بر اومید فردا میرود
ظاهر
عمر بر اومید فردا میرود | غافلانه سوی غوغا میرود | |||||
روزگار خویش را امروز دان | بنگرش تا در چه سودا میرود | |||||
گه به کیسه گه به کاسه عمر رفت | هر نفس از کیسه ما میرود | |||||
مرگ یک یک میبرد وز هیبتش | عاقلان را رنگ و سیما میرود | |||||
مرگ در ره ایستاده منتظر | خواجه بر عزم تماشا میرود | |||||
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر | خاطر غافل کجاها میرود | |||||
تن مپرور زانک قربانیست تن | دل بپرور دل به بالا میرود | |||||
چرب و شیرین کم ده این مردار را | زانک تن پرورد رسوا میرود | |||||
چرب و شیرین ده ز حکمت روح را | تا قوی گردد که آن جا میرود | |||||
حکمتت از شه صلاح الدین رسد | آنک چون خورشید یکتا میرود |