دیوان شمس/هر که بهر تو انتظار کند
ظاهر
هر که بهر تو انتظار کند | بخت و اقبال را شکار کند | |||||
بهر باران چو کشت منتظر است | سینه را سبز و لاله زار کند | |||||
بهر خورشید کان چو منتظر است | سنگ را لعل آبدار کند | |||||
انتظار ادیم بهر سهیل | اندر او صد هزار کار کند | |||||
آهنی کانتظار صیقل کرد | روی را صاف و بیغبار کند | |||||
ز انتظار رسول تیغ علی | در غزا خویش ذوالفقار کند | |||||
انتظار جنین درون رحم | نطفه را شاه خوش عذار کند | |||||
انتظار حبوب زیر زمین | هر یکی دانه را هزار کند | |||||
آسیا آب را چو منتظر است | سنگ را چست و بیقرار کند | |||||
انتظار قبول وحی خدا | چشم را چشم اعتبار کند | |||||
انتظار نثار بحر کرم | سینه را درج در چو نار کند | |||||
شیره را انتظار در دل خم | بهر مغز شهان عقار کند | |||||
بی کنارست فضل منتظرش | رانده را لایق کنار کند | |||||
تا قیامت تمام هم نشود | شرح آن کانتظار یار کند | |||||
ز انتظارات شمس تبریزی | شمس و ناهید و مه دوار کند |