دیوان شمس/ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند
ظاهر
ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند | دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند | |||||
ای یوسف امانت آخر برادرانت | بفروختندت ارزان و اندک بهات کردند | |||||
آنها که این جهان را بس بیوفا بدیدند | راه اختیار کردند ترک حیات کردند | |||||
بسیار خصم داری پنهان و مینبینی | کاین جمله حیله کردی ویشانت مات کردند | |||||
شاهان که نابدیدند چون حال تو بدیدند | از مهر و از عنایت جمله دعات کردند | |||||
با ساکنان سینه بنشین که اهل کینه | مانند طفل دینه بیدست و پات کردند | |||||
آنها نهفتگانند وینها که اهل رازند | از رنگ همچو چنگی باری دوتات کردند | |||||
اندیشه کن از آنها کاندیشههات دانند | کم جو وفا از اینها چون بیوفات کردند |