دیوان شمس/دیدهها شب فراز باید کرد
ظاهر
دیدهها شب فراز باید کرد | روز شد دیده باز باید کرد | |||||
ترک ما هر طرف که مرکب راند | آن طرف ترک تاز باید کرد | |||||
مطبخ جان به سوی بیسوییست | پوز آن سو دراز باید کرد | |||||
چون چنین کان زر پدید آمد | خویش را جمله گاز باید کرد | |||||
جامه عمر را ز آب حیات | چون خضر خوش طراز باید کرد | |||||
چون غیورست آن نبات حیات | زین شکر احتراز باید کرد | |||||
چون چنین نازنین به خانه ماست | وقت نازست ناز باید کرد | |||||
با گل و خار ساختن مردیست | مرد را ساز ساز باید کرد | |||||
قبله روی او چو پیدا شد | کعبهها را نماز باید کرد | |||||
سجدههایی که آن سری باشد | پیش آن سرفراز باید کرد | |||||
پیش آن عشق عاقبت محمود | خویشتن را ایاز باید کرد | |||||
چون حقیقت نهفته در خمشیست | ترک گفت مجاز باید کرد |