دیوان شمس/چو عشق را هوس بوسه و کنار بود
ظاهر
چو عشق را هوس بوسه و کنار بود | که را قرار بود جان که را قرار بود | |||||
شکارگاه بخندد چو شه شکار رود | ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود | |||||
هزار ساغر مینشکند خمار مرا | دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود | |||||
گهی که خاک شوم خاک ذره ذره شود | نه ذره ذره من عاشق نگار بود | |||||
ز هر غبار که آوازهای و هو شنوی | بدانک ذره من اندر آن غبار بود | |||||
دلم ز آه شود ساکن و ازو خجلم | اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود | |||||
به از صبوری اندر زمانه چیزی نیست | ولی نه از تو که صبر از تو سخت عار بود | |||||
ایا به خویش فرورفته در غم کاری | تو تا برون نروی از میان چه کار بود | |||||
چو عنکبوت زدود لعاب اندیشه | دگر مباف که پوسیده پود و تار بود | |||||
برو تو بازده اندیشه را بدو که بداد | به شه نگر نه به اندیشه کان نثار بود | |||||
چو تو نگویی گفت تو گفت او باشد | چو تو نبافی بافنده کردگار بود |