دیوان شمس/برنشین ای عزم و منشین ای امید

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(برنشین ای عزم و منشین ای امید)
  برنشین ای عزم و منشین ای امید کز رسولانش پیاپی شد نوید  
  دود و بویی می‌رسد از عرش غیب ای نهانان سوی بوی آن پرید  
  هر چه غفلت کور و پنهان می‌کند دود بویش می‌کند آن را سپید  
  ما ز گردون سوی مادون آمدیم باز ما را سوی گردون برکشید  
  همچو مریم سوی خرمابن رویم زانک خرمایی ندارد شاخ بید  
  بس کن و از حرف در معنی گریز چند معنی را ز حرفی می‌مزید  
  این مزیدن طفل بی‌دندان کند گر شما مردید نان را خود گزید