دیوان شمس/ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
ظاهر
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود | بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود | |||||
غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان | بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود | |||||
عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه | کدام کوه که باد توش چو که نربود | |||||
اگر کهم هم از آواز تو صدا دارم | وگر کهم همه در آتش توم که دود | |||||
وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم | ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود | |||||
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد | زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود | |||||
فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین | کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود | |||||
مثال جان بزرگی نهان به جسم جهان | مثال احمد مرسل میان گبر و جهود | |||||
ستایشت به حقیقت ستایش خویش است | که آفتاب ستا چشم خویش را بستود | |||||
ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی | روان مسافر دریا و عاقبت محمود | |||||
مرا عنایت دریا چو بخت بیدارست | مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود |