دیوان شمس/زان ازلی نور که پروردهاند
ظاهر
زان ازلی نور که پروردهاند | در تو زیادت نظری کردهاند | |||||
خوش بنگر در همه خورشیدوار | تا بگذارند که افسردهاند | |||||
سوی درختان نگر ای نوبهار | کز دی دیوانه بپژمردهاند | |||||
لب بگشا هیکل عیسی بخوان | کز دم دجال جفا مردهاند | |||||
بشکن امروز خمار همه | کز می تو چاشنیی بردهاند | |||||
درده تریاق حیات ابد | کاین همگان زهر فنا خوردهاند | |||||
همچو سحر پرده شب را بدر | کاین همه محجوب دو صد پردهاند | |||||
بس کن و خاموش مشو صدزبان | چونک یکی گوش نیاوردهاند |