دیوان شمس/لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ظاهر
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد | ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد | |||||
تشنیع میزنی که جفا کرد آن نگار | خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد | |||||
عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد | حسنش همه وفاست اگر او وفا نکرد | |||||
بنمای خانهای که از او نیست پرچراغ | بنمای صفهای که رخش پرصفا نکرد | |||||
این چشم و آن چراغ دو نورند هر یکی | چون آن به هم رسید کسیشان جدا نکرد | |||||
چون روح در نظاره فنا گشت این بگفت | نظاره جمال خدا جز خدا نکرد | |||||
هر یک از این مثال بیانست و مغلطه است | حق جز ز رشک نام رخش والضحی نکرد | |||||
خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین | بر فانیی نتافت که آن را بقا نکرد |