دیوان شمس/ز شمس دین طرب نوبهار بازآید
ظاهر
ز شمس دین طرب نوبهار بازآید | نشاط بلبله و سبزه زار بازآید | |||||
کرانه کرد دلم از نبیذ و از ساقی | چو وصل او بگشاید کنار بازآید | |||||
کبوتر دل من در شکار باز پرید | خنک زمانی کو از شکار بازآید | |||||
بگردد این رخ زردم چو صد هزار نگار | ز طبل دعوت من گر نگار بازآید | |||||
چو ملک حسن بر وی مهم قرار گرفت | بود که سوی دلم زو قرار بازآید | |||||
چو خارخار دلم مینشیند از هوسش | که گلشنش بر این خار خار بازآید | |||||
چو مهرها که شود محو نطع آن گوهر | دغای عشق چو خانه قمار بازآید | |||||
ز مستیاش چه گمان بردمی که بعد از می | ز هجر عربده کن آن خمار بازآید | |||||
از این خمار مرا نیست غم اگر روزی | به دستم آن قدح پرشرار بازآید | |||||
هزار چشمه حیوان چه در شمار آید | اگر از او لطف بیشمار بازآید | |||||
سال کردم رخ را که چند زر باشی | که جان من ز زری تو زار بازآید | |||||
مرا جواب چو زر داد من زرم دایم | مگر که سیمبر خوش عیار بازآید | |||||
بگفتمش چو بماندی تو زنده بی آن جان | چه عذر آری چون آن عذار بازآید | |||||
من آن ندانم دانم که آه از تبریز | کز آتشش ز دلم الحذار بازآید |