دیوان شمس/بیا که ساقی عشق شراب باره رسید
ظاهر
بیا که ساقی عشق شراب باره رسید | خبر ببر بر بیچارگان که چاره رسید | |||||
امیر عشق رسید و شرابخانه گشاد | شراب همچو عقیقش به سنگ خاره رسید | |||||
هزار چشمه شیر و شکر روان شد از او | شکاف کرد و به طفلان گاهواره رسید | |||||
هزار مسجد پر شد چو عشق گشت امام | صلوه خیر من النوم از آن مناره رسید | |||||
بریز دیگ حلیماب را که کاسه رسید | گشاده هل سر خم را که دردخواه رسید | |||||
چو آفتاب جمالش به خاکیان درتافت | زحل ز پرده هفتم پی نظاره رسید | |||||
شدیم جمله فریدون چو تاج او دیدیم | شدیم جمله منجم چو آن ستاره رسید | |||||
شدیم جمله برهنه چو عشق او زد راه | شدیم جمله پیاده چو او سواره رسید | |||||
چو پاره پاره درآمد به لطف آن دلبر | بدان طمع دل پرخون پاره پاره رسید | |||||
بده زبان و همه گوش شو در این حضرت | شتاب کن که پی گوش گوشواره رسید |