دیوان شمس/ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد
ظاهر
ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد | مرغت شکار گردد صید حلال گیرد | |||||
مه میدود چو آیی در ظل آفتابی | بدری شود اگر چه شکل هلال گیرد | |||||
در دل مقام سازد همچون خیال آن کس | کاندر ره حقیقت ترک خیال گیرد | |||||
کو آن خلیل گویا وجهت وجه حقا | وان جان گوشمالی کو پای مال گیرد | |||||
این گنده پیر دنیا چشمک زند ولیکن | مر چشم روشنان را از وی ملال گیرد | |||||
گر در برم کشد او از ساحری و شیوه | اندر برش دل من کی پر و بال گیرد | |||||
گلگونه کرده است او تا روی چون گلم را | بویش تباه گردد رنگش زوال گیرد | |||||
رخ بر رخش منه تو تا رویت از شهنشه | مانند آفتابی نور جلال گیرد | |||||
چه جای آفتابی کز پرتو جمالش | صد آفتاب و مه را بر چرخ حال گیرد | |||||
شویان اولینش بنگر که در چه حالند | آن کاین دلیل داند نی آن دلال گیرد | |||||
ای صد هزار عاقل او در جوال کرده | کو عقل کاملی تا ترک جوال گیرد | |||||
خطی نوشت یزدان بر خد خوش عذاران | کز خط سیهتر است او کاین خط و خال گیرد | |||||
از ابر خط برون آ وز خال و عم جدا شو | تا مه ز طلعت تو هر شام فال گیرد |