دیوان شمس/دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
ظاهر
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید | جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید | |||||
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود | شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید | |||||
باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست | لطف خدا یار شد دولت یاران رسید | |||||
آمد خورشید ما باز به برج حمل | معطی صاحب عمل سیم شماران رسید | |||||
طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را | همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید | |||||
بر مثل وام دار جمله به زندان بدند | زرگر بخشایشش وام گزاران رسید | |||||
جمله صحرا و دشت پر ز شکوفهست و کشت | خوف تتاران گذشت مشک تتاران رسید | |||||
هر چه بمردند پار حشر شدند از بهار | آمد میر شکار صید شکاران رسید | |||||
آن گل شیرین لقا شکر کند از خدا | بلبل سرمست ما بهر خماران رسید | |||||
وقت نشاطست و جام خواب کنون شد حرام | اصل طربها بزاد شیره فشاران رسید | |||||
جام من از اندرون باده من موج خون | از ره جان ساقی خوب عذاران رسید |