امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)
ظاهر
- بس که خوشدل با غم شبهای در خویش را
- گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا
- خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مرا
- قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!
- جان برلب است عاشق بخت آزمای را
- شفاعت آمدم ای دوست دیدهی خود را
- بهار پرده بر انداخت روی نیکو را
- ای صبا بوسه زن ز من در او را
- ای باد برقع برفگن آن روی آتشناک را
- آوردهام شفیع دل زار خویش را
- بس بود این که سوی خود راه دهی نسیم را
- بشگفت گل در بوستان آن غنچهی خندان کجا؟
- برو ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان را
- برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را
- بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
- چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا
- جانا به پرسش یاد کن رو زی من گم بوده را
- چه اقبالست این یارب که دولت دادهای ما را
- دیوانه میکنی دل و جان خراب را
- دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
- رفت آنکه چشم راحت خوش میغنود ما را
- سیم خیال تو بس با قمر چکار مرا؟
- گر چه بربود عقل و دین مرا
- سری دارم که سامان نیست او را
- گذشت آرزو از حد بپای بوس تو ما را
- من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
- من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها
- یارب که داد آینه آن بت پرست را
- وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا
- که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
- روز عید ست به من ده می نابی چو گلاب
- امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
- تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
- بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
- ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
- نسیما آن گل شبگیر چون است؟
- بیا کز رفتنت جانم خراب است
- مرا داغ تو بر جان یادگار است
- آنجاست دل من و هم آنجاست
- چون بگیتی هر چه میآید روان خواهد گذشت
- با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت
- گر چه خفتن خوش بود با یار در شبهای وصل
- سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست
- شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
- هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است
- جعد مرغولت که در هربند او صد حلقه است
- عاشق سوخته دل زنده به جان دگر است
- در شب هجر که از روز قیامت بتر است
- برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت
- کشتهی تیغ جفایت دل درویش من است
- هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
- هر کرا کن مکن و هوش و خرد در کار است
- ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت
- سرآن قامت چون سرو روان خواهم گشت
- خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
- نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل دردست
- صفتی است آب حیوان ز دهان نو شخندت
- ای نسیم صبحدم یارم کجاست؟
- نرگس مست تو خواب آلودست
- عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
- در چمن جان من سرو خرامان یکی است
- درد دلم را طبیب چاره ندانست
- بیدار شو دلا که جهان جای خواب نیست
- ای دل غمین مباش که جانان رسیدنی است
- مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
- بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
- شاخ گل از نسیم جلوه گر است
- شوق توأم باز گریبان گرفت
- آنکه دلم شیفتهی روی اوست
- باغمت شادی جهان هوس است
- این جفا کاریت نو به نو است
- تن پاکت که زیر پیرهن است
- روی نیکوی تو ز مه کم نیست
- سرو را با قد تو هستی نیست
- تر کن من دی سخن به ره می گفت
- گل ز رخسارهی تو بی آبست
- دل من به جانانی آویختست
- ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟
- زمستان می رود ایام شادی پیش میآید
- که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد
- سخن می گفتم از لبهایش در کام زبان گم شد
- ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود
- هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود میگردد
- دلم برون شد از غمت غمت زدل برون نشد
- دل بازبهوش آمد جانان که میآید؟
- یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
- گر خاک وجودم زپس مرگ ببیزند
- باد آمد و بویی ز نگارم نرسانید
- باد آمد و زان سرو خرامان خبرآورد
- ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
- جان تشنگی از شربت عناب تو دارد
- دل نیست که در روی غم دلدار نگنجد
- برفت آن دل که با صبر آشنا بود
- لب از تو وز شکر پیمانهیی چند
- ز اهل عقل نپسندد خردمند
- دیت از خوبرویان جست باید
- وفا در نیکوان چندان نباشد
- فلک با کس دل یکتا ندارد
- صبا آمد ولی دل باز نامد
- نگارا از من مسکین چه خیزد
- از یاد تو دل جدا نخواهد شد
- یاری دل ما به رایگان برد
- با یار ز من خبر بگویید
- هنگام گلست باده باید
- بیداد غم از دلم بگوید
- شمشیر کین باز آن صنم برقصه دلها می کشد
- ناز کم کن که نکویی به کسی دیر نماند
- از کجا مست آمدی ای مه که غارت شد نماز
- باز گل می آید دل در بلا خواهد فتاد
- شهسوارانی که فتح قلعهی دین کردهاند
- ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
- گر کنی یاری و گر آزار بر من بگذرد
- خبرم شدست کامشب سر یار خواهی آمد
- بت نو رسیدهی من هوس شکار دارد
- در کین گشاد چشمت به خیال خود بگو تا
- دل من ز زلف و رویت شد اسیر و چون نگردد
- دلبران مهرنمایند و وفا نیز کنند
- گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند
- ای که عمر از پیسودای تو دادیم بباد
- گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
- کار حسن تو رسیدست به جایی که سزد
- لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد
- آمدی باز و به نظاره برون آمد دل
- دانم ای دوست که در خانه شرابت باشد
- ترک عاشق کش من ترک جفا خوش باشد
- سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد
- آن کسان کز بر آن روی بدم می گویند
- باد بازآمد و بوی گل وریحان آورد
- باز بوی گل مرا دیوانه کرد
- عاقبت را بر زمین گردی نماند
- لعل شیرینی چو خندان میشود
- من نشنیدم که خط برآب نویسند
- درشهر فتنهیی شد میدانم از که باشد
- آنانکه عاشقان ترا طعنه میزنند
- خوبان گمان مبرکه زاولاد آدمند
- ای همرهان که اگه از آن رفتهی منید
- دل در هوایت ای بت عیار جان دهد
- دل باز سوی آن بت خو چه میدود
- عمری در آرزوی تو رفتست و میرود
- بازآن سوار مست به نخجیر میرود
- ترکی و خوب روی کسی کاینچنین بود
- مهمی گذشت که چشمم خبر زخواب ندارد
- گل و شکوفه همه هست و یار نیست چه سود
- مبصران که مزاج جهان شناختهاند
- نرگست مست رسید و به هوش خویش نبود
- بهار بی رخ گلرنگ و چه کار آید
- بتم چو روی سوی خانهی کتاب آرد
- خطی که بر سمن آن گل عذار بنویسد
- کسی که دل زخم زلف او برون آرد
- شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد
- جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند
- جوان و پیر که در بند مال و فرزندند
- چوکارهای جهانست جمله بی بنیاد
- دل ز تو بیغم نتوانیم کرد
- ای لعل لبت چو بر شکر شیر
- ای شمع رخ تو مطلع نور
- خوش بود بادهی گلرنگ در ایام بهار
- ای باد صبحدم خبر آشنا بیار
- تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز
- دل ز تن بردی و درجانی هنوز
- مست من چون باده نوشی جرعه برمن بریز
- تعالیالله چه دولت داشتم دوش
- مرا کاریست مشکل با دلی خویش
- دزدانه در آمد از درم دوش
- سالها خون خوردهام ازبخت بی سامان خویش
- گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش
- نام سرچشمهی حیوان چه بری با دهنش
- آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
- آنکه از جان دو ستر میدارمش
- دل من رفت نتوان یافت بازش
- چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
- ابری خوشست و وقت خوش است و هوای خوش
- گر ای نسیم ترا ره دهند درحرمش
- ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش
- قبا و پیرهن او که میرسد به تنش
- کرشمههای سر زلف در بنا گوشش
- رفت دل نیست روشنم حالش
- دی میگذشت و سوی او دلها روان ازهر طرف
- رسید دوش ندایی از ین بلند رواق
- نگارا صحبت از اغیار بگسل
- سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم
- ای گل صفت حسنت بر وجه حسن گویم
- دردیده چه کار آید این اشک چو بارانم
- تا سوختن عشق ز پروانه به دیدم
- صافی مده ای دوست که مادرد کشانیم
- عاشق شدم و محرم اینکار ندارم
- گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟
- یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟
- ببستی چشم من ز افسون زبان هم
- مرا دل ده که من سنگی ندارم
- ترا جان گفتم ای دلبر تو دانی
- شبی در کوی آن مه روی رفتم
- دل بیعشق را من دل نگویم
- ز عشقت بیقرارم با که گویم
- نمیداند مه نامهربانم
- امشب سوی دوست راه گیریم
- شب من سیه شد از غم مه من کجات جویم
- ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
- نی پای آنکه از سر کویت سفر کنم
- شبها که گرد کوی تو گردم به یک قدم
- گر خود سخن ز زهره و از ماد بشنوم
- ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
- نی پای آنکه از سرکویت سفر کنم
- شبها که گرد کوی تو گردم به یکقدم
- گر خود سخن ززهره و از ما بشنوم
- رخی که برکف پای تو سیم تن مالم
- روا مدار که از دیدنت شوم محروم
- ما درین شهر پای بند توایم
- هر شب از شوق جامه پاره کنم
- دوش میرفت وآه میکردم
- دل به زلفت سپر دم رفتم
- من آن ترک طناز را می شناسم
- چو نام تو در نامهیی دیدهام
- وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان من
- با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن
- ما نا که بگشاید دلم بندی ز گیسو باز کن
- با لای تست این پیش من یا سرو بستانیست این
- گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
- تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنین
- جان من از بیدلان آخر گهی یادی بکن
- ای دل ز وعدهی کنج آن شوخ یاد کن
- ای دل علم به ملک قناعت بلند کن
- امروز باز شکل دگر گشت یار من
- باز آمد آنکه سوختهی اوست ؟ جان من
- ای بوده در قفای تو دایم دعای من
- روی ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
- آخر نگاهی بر حال ما کن
- سبزه همان وگل و صحرا همان
- دل شکیبا نمیتوان کردن
- آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
- از دوری خود جانا حال دل من بشنو
- گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
- عاشق و دیوانهام سلسله یار کو
- ای رفته و ترک من بد نام گرفته
- ای آرزوی دل شکسته
- سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
- خنده را سوختن جان من آموختهای
- آتش اندر آب هرگز دیدهای
- سر در خمار شب به کنار که بودهای ؟
- مشک براطراف مه آوردهای
- ای فراق تو یار دیرینه
- بیکار دلی باشد کو را نبود دردی
- ای چهرهی زیبای تو رشک بتان آذری
- بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خمی
- نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی
- نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی
- آمد بهار و سرو برآراست قامتی
- تو می روی و به نظارهی تو چشم جهانی
- بت من بت پرست را چه زنی
- چو کار جهان نیست جز بیوفایی
- ای بر سر خوبان جهان سر چشمت
- خشخاش که آرایش حلواش کنند
- ای باد که از کوی وفا میآیی
- عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت
- دی دلبر من که سر فرازی میکرد
- تا کی به زبان طاعت و اندر دل جام
- ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
- آن لاله و گل که بوستان ساخت همه
- ای صوفی سیمی به صفائی نرسی
- بی معرفی سخن مسلسل چکنم
- ای زندگانی بخش من ، لعل شکر گفتار تو
- برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت
- تیغ بر گیر تاز سر برهم
- به باغ سایهی بیدست و آب در سایه
- خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
- مهر بگشای لعل میگون را
- آرام جانم میرود، جان را صبوری چون بود
- سخت دشوار ست تنها ماندن از دلدار خویش
- نامه تمام گشت ، به جانان که میبرد؟