امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
یک دل به سر کوی تو آباد نیابند | یک جان زخم زلف تو آزاد نیابند | |||||
از پس که گرفتار غمت شد همه دلها | آفاق بگردند و دلی شاد نیابند | |||||
روزی که روی مست و خرامان سوی بازار | در شهر یکی صومعه آبادنیابند | |||||
جان میکن و از بهر وفا دم مزن ای دل | کاین مزد زخوبان پریزادنیا بند | |||||
ناخورده خراشی ز سرتیشهی هجران | سنگی به سر تربت فرهاد نیابند |