امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) از امیر خسرو دهلوی (ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود) |
' |
ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود | که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد؟ | |||
لبانت آنچنان بوسم که جایم بر لبان آید | کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد | |||
بیفشان جرعهیی ساقی گرایی بر سرم روزی | که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد | |||
خیال روی و قدش را درون دیده جا کردم | که جای سرو گل آن به که برآب روان باشد | |||
سر زلفت مترس بر باد خواهد داد میدانم | که رسوا میشود دزدی که در مهتاب میگردد |