امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/آنانکه عاشقان ترا طعنه میزنند
ظاهر
آنانکه عاشقان ترا طعنه میزنند | معذور دارشان که رخت را ندیدهاند | |||||
دست ازتو مینشویم و از غم تمام خلق | دست از من شکستهی بیتاب شسته اند | |||||
باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو | کز عشق پای بوس تو جانم به لب رسید | |||||
بالا کشید زلف و دلم کی به من رسد | کو را به بام برد و ز ته نردبان کشید | |||||
من چون زیم که هیچ گه آن نوبهار حسن | بویی زبهر من به نسیم سحر نداد | |||||
گفتم چگونه می کشی و زنده میکنی | از یک جواب کشت و جواب دگر نداد | |||||
ای دیده آب خویش نگهدار بعد ازین | کاتش بده رسید و به خرمن نایستاد | |||||
گویند منگرش مگر از فتنه جان بری | بسیار خواستم که دل من نایستاد | |||||
چشمم که بود خانهی خیل خیال تو | عمرت دراز باد که آن خانه آب برد |