امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/دل بازبهوش آمد جانان که میآید؟
ظاهر
دل بازبهوش آمد جانان که میآید؟ | بیمار به هوش آمد درمان که می آید ؟ | |||||
ای دل تو نمیگفتی که اینک ز پی مردن | اسباب مهیا کن آن جان که می آید ؟ | |||||
خود نامهی خویش آورد از بهر قصاص آمد | سرخاک ره قاصد فرمان که می آید ؟ | |||||
گفتم که بسوزم جان برآتش روی تو | گفتا که چرا غم را پروانه نمییابد | |||||
گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو | گفتا که حریف ما دیوانه نمیباید | |||||
بر ما فتد ار تا بی زان رخ چه شوی رنجه | مهتاب ز افتادن افگار نخواهد شد | |||||
در خواب نبینید رخ آرام دگر بار | هر دل که طلب در طمع و صل شما کرد | |||||
گفتم به من افگن نظر به چشم ببستی | تا چشم خوشت بستهی آن یک نظرم کرد |