امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت

از ویکی‌نبشته
امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) از امیر خسرو دهلوی
(بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت)
  بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت  
  صحرا و چمن پهلوی من هست بسی لیک همره تو شو ای دوست که تنها نتوان رفت  
  ماییم و سر کوی تو گر پیش نخوانی اینجا بتوان مرد و از اینجا نتوان رفت  
  گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان گفتی بتوان جان من اما نتوان رفت  
  ای قافله در بادیه‌ام پای فرو ماند بگذر تو که در کعبه به این پا نتوان رفت  
  مپسند که در پیش لبت مرده بمانم نازیسته از پیش مسیحا نتوان رفت  
  هر صبر و سلام که دل سوخته را بود اندر شکن سلسله‌ی خم به خمش رفت  
  یک روز به شالای وصالش نرسانید آن عمر گران مایه که ما را به غمش رفت  
  مشنو سخن عاشقی از هرزه زبانان کاین کار دلست ای پسر و کار زبان نیست