| | | | | | |
|
شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد |
|
دو چشم تیره ستاره شمار خواهد کرد |
|
|
خیال یار گذر کرد این طرف ای صبر |
|
بیا که باز مرا بی قرار خواهد کرد |
|
|
دلم به صحبت رندان همی کشد دایم |
|
دعای پیر رابات کار خواهد کرد |
|
|
گزیر نیست ز تو هر جفا که هست بکن |
|
که بنده هر چه بود اختیار خواهد کرد |
|
|
به عشق مرد شود کشته وین هنر خسرو |
|
اگر حیات بود مرد وار خواهد کرد |
|
|
ازاشتیاق تو ار رنج نیست خواهم شد |
|
در آرزوی تو عمر هست خواهم بود |
|
|
اگر نه جان عزیزی چرا دمی بیتو |
|
به کام دل نفسی بر نمیتوان آورد |
|
|
هزار بوسه لبم زد زشوق بر دهنم |
|
ازانکه نم دهان تو بر دهان آورد |
|
|
بتان که دست نمودند خلق را در خون |
|
به عهد تو همه دست اندر آستین کردند |
|