امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود میگردد
ظاهر
هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود میگردد | هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد | |||||
مرا چون می کشی جانا شفاعت میکند جانم | نمیگوید مکش اما سخن در لاغری دارد | |||||
ز گریه زیر دیوار تو هم غمناک و هم شادم | غم آن کافتد و شادی آن کان برسرم افتد | |||||
مکن عیب ار بنالد جان چو نقد تن همه بردی | کی کس خانه غارت گشت بیفریاد کی ماند | |||||
ز چشم کافرت کز غمزه لشکر میکشد هر سو | به هفت اقلیم تن یک منزل آبادان نمیماند | |||||
نهیی با بنده چون اول بدین خوش میکنم دل را | که پیوسته مزاج آدمی یکسان نمیماند | |||||
بدینسان کز تب هجران تنم در زیر پیراهن | همی سوزد عجب دارم که پیراهن نمیسوزد | |||||
چراغ من نمیسوزد شب ازدلهای سرد من | چراغ خانهی همت به هم روشن نمیسوزد | |||||
غم خسرو هخی دانی و نادان میکنی خود را | مرا این کشت ورنه طعنهی دشمن نمیسوزد | |||||
تن نازک کجا تاب خرابیهای عشق آرد | چگونه مرغ خانه در ده ویران بیاساید | |||||
مرا گویی که دل بر یار دیگر به نهم لیکن | همین در دل تو می گنجی کسی دیگر نمیگنجد | |||||
ز هجرت موی شد خسرو ولی از شادی وصلت | بین آن موی را باری در کشور نمیگنجد | |||||
دو بوسم لطف کردی و شدم هم در یکی بیهش | رها کن ناز سر گیرم که گم کردم شمار خود | |||||
چو سنگ نازنینان گل بود برروی مشتاقان | من ازدیده پذیرم هر گلی کان نازنین بخشد |