امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را
ظاهر
برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را | تا کلک صورت بشکند این عقل رنگ آمیز را | |||||
شب خوش نخفتم هیچگه زاندم که بهر خون من | شد آشنایی با صبا آن زلف عنبر بیز را | |||||
دانم قیاس بخت خود کم رانم از زلفت سخن | لیکن تمنا میکنم فتراک صید آویز را | |||||
بگذشت کار از زیستن خیز ای طبیب خیره کش | بیمار و مسکین را بگو تا بشکند پرهیز را | |||||
پر ملایک هیزم است آنجا که عشقت شعله زد | شرمت نیاید سوختن خاشاک دود انگیز را؟ | |||||
چون خاک گشتم در رهت چون ایستادی نیستت | باری چو بر ما بگذری آهسته ران شبدیز را | |||||
بوکز زکوه حسن خود بینی به خسرو یک نظر | اینک شفیع آوردهام این دیده خون ریز را |