امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/مرا داغ تو بر جان یادگار است

از ویکی‌نبشته
  مرا داغ تو بر جان یادگار است فدایش باد جان چون داغ یار است  
  اگر جان می‌رود گو رو غمی نیست تو باقی مان که مارا با تو کار است  
  تمنای دلم کردی و دادم بفرما گر تمنای دگر هست !  
  اشارت کردی از ابرو به خونم مرا باری مبارک شد جمالت  
  چو زنبور سیه گرد سر گل بگردم بر سرت بی‌خود ز بویت  
  زلف تو سیه چرا است ؟ ما ناک بسیار در آفتاب گشتست  
  صبر و دل و نام و ننگ ما بود عشق آمد و هر چهار برخاست  
  تلخی نشنیدم از لبت هیچ یا خود می تو هنوز قند است؟  
  خامان پنهان دهند پندم با سوخته‌یی چه جای پند است؟  
  جان در خم زلف تست بنمای تا بنگرمش که در چه بند است؟  
  تا خط تو نودمید گل را بر سبزه هزار ریشخند است؟  
  خواهم سر سرو را ببرم گر قد تو یک سری بلند است؟  
  زلفت سرو پا شکسته زان است کز سرو بلند اوفتادست