| | | | | | |
|
شمشیر کین باز آن صنم برقصه دلها می کشد |
|
جان هم کشد یار غمش دل خود نه تنها میکشد |
|
|
خطی که از دود دلم برگرد آن لب سبز شد |
|
ما را از آن سبزی همه خاطر به صحرا میکشد |
|
|
مایل به سرو قد او باشد دل خسته مرا |
|
عاشق که صاحب همت است میلش به بالا میکشد |
|
|
یک لحظهای مقصود من بشنو زیان و سود من |
|
تا اشک خون آلود من شرح غم هجران دهد |
|
|
چون خاک گردم درره وصلت همین بس باشدم |
|
که آیی و از تو سایهیی بالای قبر من فتد |
|
|
حسن تو هم به کودکی افت شهر گشت اگر |
|
زین چه که هست ذرهیی برگذرد بلا شود |
|
|
چون تو به باغ بگذری گل نرسد به بوی تو |
|
لیک رسد به قامتت سرو اگر روان بود |
|