امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/دل من رفت نتوان یافت بازش
ظاهر
دل من رفت نتوان یافت بازش | که دستی نیست بر زلف درازش | |||||
کی بود آنکه نشینم با تو | باده در دست و گل اندر آغوش | |||||
هست بازار تو در دلها گرم | حسن چندان که توانی بفروش | |||||
دل رفت و روزها شد کز وی خبر نیاید | ای دور مانده چو نی در زلف عنبر ینش | |||||
طاقت ندارد آن رخ از نازکی نفس را | ای بار تند مگذر بر برگ یاسمینش | |||||
ای جامه دار ازینسان چستش مبند یکتا | کز بخیه نقش گیرد اندام ناز ننینش | |||||
دل رفت و در زنخدانش آوا ز دادم او را | گفت اینکم معلق در نیمه راه چاهش |