امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/آنجاست دل من و هم آنجاست
ظاهر
آنجاست دل من و هم آنجاست | کان کج کله بلند بالا ست | |||||
خوابش دیدیم دوش و مستیم | کان خواب هنوز در سرماست | |||||
آهسته رو ای صبا بدان بام | کان مست شبانهی من آنجاست | |||||
از دوزخ اگر نشان بپرسند | من گویم : خوابگاه تنهاست | |||||
ای ابر گه گاهی بگو آن چشمهی خورشید را | در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت | |||||
هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام | خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت | |||||
مشکلست آزاد بودن دل که با دلبر نشست | مردنست از تن جدایی دل که با جان خو گرفت | |||||
عقل بیرون شد زمن پرسیدمش کاین چیست ؟ گفت : | ما که هشیاریم ! با دیوانه نتوان خو گرفت | |||||
من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت | زاهد بیچاره در دل وعده فردا گرفت | |||||
بیش رفتارت بیاید راه کبکم در نظر | گر رونده هست لیکن همچو تو آینده نیست | |||||
چون بلایی نیست چشمت را به کشتن باز کن | هر که در عهدت به مرگ خویش میرد زنده نیست |