| | | | | | |
|
هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است |
|
کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی است |
|
|
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست |
|
آشنایی با چنین خصمان نه حد چون منی است |
|
|
جان که زارم میکشد از یاد چون تو دوستی |
|
جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی است |
|
|
چشمم ار بیتو جهان بیند بگیرش عیب ازانک |
|
خیرهی بیدیدهی آلودهی تر دامنی است |
|
|
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است |
|
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است |
|
|
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق |
|
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است |
|
|
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل |
|
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است |
|
|
هر شبی خسرو که گوید سینهی در کویت بدرد |
|
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است |
|