امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد
که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد | چه گرد است اینکه میخیزد که جانان همنشین آمد | |||||
که میراند جنیبت را که میدان عنبر آگین شد | کدامین باد می جنبد که بوی یا سیمین آمد | |||||
صبوری را دلم در خاک من جوید نمییاید | غبار کیست این یارب که در جان حزین آمد | |||||
بتی و آفت تقوی و دین آخر نمیدانی | که در شهر مسلمانان نباید این چنین آمد | |||||
الا ای باد شبگیری به گلبرگ بنا گوشش | مجنبان زلف زنجیرش که من دیوانه خواهم شد | |||||
چو دیدم خال و خط آن پری رو را بدل گفتم | گرفتار او شوم در دام او زین دانه خواهم شد |