رده:غرلیات صائب تبریزی
ظاهر
صفحهها در ردهٔ «غرلیات صائب تبریزی»
۱۸۱ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱۸۱ صفحه دارد.
ص
- صائب تبریزی (غزلیات)
- صائب تبریزی (غزلیات)/آب خضر و می شبانه یکی است
- صائب تبریزی (غزلیات)/آبها آیینهی سرو خرامان تواند
- صائب تبریزی (غزلیات)/آزادهی ما برگ سفر هیچ ندارد
- صائب تبریزی (غزلیات)/آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
- صائب تبریزی (غزلیات)/از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
- صائب تبریزی (غزلیات)/از جلوهی تو برگ ز پیوند بگسلد
- صائب تبریزی (غزلیات)/از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
- صائب تبریزی (غزلیات)/از جوانی داغها بر سینهی ما مانده است
- صائب تبریزی (غزلیات)/از روی نرم، سرزنش خار میکشم
- صائب تبریزی (غزلیات)/از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
- صائب تبریزی (غزلیات)/از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت
- صائب تبریزی (غزلیات)/از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم
- صائب تبریزی (غزلیات)/از فسون عالم اسباب خوابم میبرد
- صائب تبریزی (غزلیات)/از هر صدا نبازم، چون کوهی لنگر خویش
- صائب تبریزی (غزلیات)/از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/اشک است، درین مزرعه، تخی که فشانیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/اگر به بندگی ارشاد میکنیم ترا
- صائب تبریزی (غزلیات)/ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
- صائب تبریزی (غزلیات)/ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
- صائب تبریزی (غزلیات)/ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
- صائب تبریزی (غزلیات)/این غافلان که جود فراموش کردهاند
- صائب تبریزی (غزلیات)/با تجرد چون مسیح آزار سوزن میکشم
- صائب تبریزی (غزلیات)/با حلقهی ارادت ساغر به گوش کن
- صائب تبریزی (غزلیات)/با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
- صائب تبریزی (غزلیات)/باد بهار مرهم دلهای خسته است
- صائب تبریزی (غزلیات)/بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت
- صائب تبریزی (غزلیات)/بده می که بر قلب گردون زنیم!
- صائب تبریزی (غزلیات)/بوی گل و نسیم صبا میتوان شدن
- صائب تبریزی (غزلیات)/به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
- صائب تبریزی (غزلیات)/به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
- صائب تبریزی (غزلیات)/به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
- صائب تبریزی (غزلیات)/به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
- صائب تبریزی (غزلیات)/به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
- صائب تبریزی (غزلیات)/به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
- صائب تبریزی (غزلیات)/بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی
- صائب تبریزی (غزلیات)/بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
- صائب تبریزی (غزلیات)/بیخود ز نوای دل دیوانهی خویشم
- صائب تبریزی (غزلیات)/پیرانهسر همای سعادت به من رسید
- صائب تبریزی (غزلیات)/پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
- صائب تبریزی (غزلیات)/تا از خودی خود نبریدند عزیزان
- صائب تبریزی (غزلیات)/تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
- صائب تبریزی (غزلیات)/تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
- صائب تبریزی (غزلیات)/ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
- صائب تبریزی (غزلیات)/توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/جذبهی شوق اگر از جانب کنعان نرسد
- صائب تبریزی (غزلیات)/جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/جویای تو با کعبهی گل کار ندارد
- صائب تبریزی (غزلیات)/چارهی دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
- صائب تبریزی (غزلیات)/چشم امید به مژگانتر خود داریم
- صائب تبریزی (غزلیات)/چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
- صائب تبریزی (غزلیات)/چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست
- صائب تبریزی (غزلیات)/چون صراحی رخت در میخانه میباید کشید
- صائب تبریزی (غزلیات)/چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
- صائب تبریزی (غزلیات)/حضور دل نبود با عبادتی که مراست
- صائب تبریزی (غزلیات)/خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
- صائب تبریزی (غزلیات)/خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
- صائب تبریزی (غزلیات)/خوش آن که از دو جهان گوشهی غمی دارد
- صائب تبریزی (غزلیات)/دانستهام غرور خریدار خویش را
- صائب تبریزی (غزلیات)/دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/دایم ستیزه با دل افگار میکنی
- صائب تبریزی (غزلیات)/در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
- صائب تبریزی (غزلیات)/در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
- صائب تبریزی (غزلیات)/درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
- صائب تبریزی (غزلیات)/دست در دامن رنگین بهاری نزدم
- صائب تبریزی (غزلیات)/دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
- صائب تبریزی (غزلیات)/دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
- صائب تبریزی (غزلیات)/دل را کجا به زلف رسا میتوان رساند؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
- صائب تبریزی (غزلیات)/دل ز هر نقش گشته ساده مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
- صائب تبریزی (غزلیات)/دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
- صائب تبریزی (غزلیات)/دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
- صائب تبریزی (غزلیات)/دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
- صائب تبریزی (غزلیات)/دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
- صائب تبریزی (غزلیات)/دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
- صائب تبریزی (غزلیات)/دیوانهی خموش به عاقل برابرست
- صائب تبریزی (غزلیات)/رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
- صائب تبریزی (غزلیات)/روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
- صائب تبریزی (غزلیات)/روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
- صائب تبریزی (غزلیات)/ز بیعشقی بهار زندگی دامن کشید از من
- صائب تبریزی (غزلیات)/ز خار زار تعلق کشیده دامان باش
- صائب تبریزی (غزلیات)/ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو
- صائب تبریزی (غزلیات)/زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
- صائب تبریزی (غزلیات)/زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
- صائب تبریزی (غزلیات)/زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
- صائب تبریزی (غزلیات)/زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
- صائب تبریزی (غزلیات)/زهی رویت بهار زندگانی
- صائب تبریزی (غزلیات)/ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
- صائب تبریزی (غزلیات)/سبکروان به زمینی که پا گذاشتهاند
- صائب تبریزی (غزلیات)/سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
- صائب تبریزی (غزلیات)/سودا به کوه و دشت صلا میدهد مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
- صائب تبریزی (غزلیات)/سینهای چاک نکردیم درین فصل بهار
- صائب تبریزی (غزلیات)/سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
- صائب تبریزی (غزلیات)/شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
- صائب تبریزی (غزلیات)/شوق می از بهار گلاندام تازه شد
- صائب تبریزی (غزلیات)/شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
- صائب تبریزی (غزلیات)/صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
- صائب تبریزی (غزلیات)/صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
- صائب تبریزی (غزلیات)/طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند
- صائب تبریزی (غزلیات)/عاشق سلسلهی زلف گرهگیرم من
- صائب تبریزی (غزلیات)/عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
- صائب تبریزی (غزلیات)/عقدهای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
- صائب تبریزی (غزلیات)/عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
- صائب تبریزی (غزلیات)/عمری است حلقهی در میخانهایم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/فلک به آبلهی خار دیده میماند
- صائب تبریزی (غزلیات)/کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت
- صائب تبریزی (غزلیات)/کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/گر درد طلب رهبر این قافله بودی
- صائب تبریزی (غزلیات)/گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/گردباد دامن صحرای بیسامانیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/گردنکشی به سرو سرافراز میرسد
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما تازه روی چون صدف از دانهی خودیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما در شکست گوهر یکدانهی خودیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما درین وحشت سرا آتش عنان افتادهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما رخت خود به گوشهی عزلت کشیدهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما کنج دل به روضهی رضوان نمیدهیم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما گر چه در بلندی فطرت یگانهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما نقل باده را ز لب جام کردهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ما هوش خود با بادهی گلرنگ دادهایم
- صائب تبریزی (غزلیات)/ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان ماندهام
- صائب تبریزی (غزلیات)/مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
- صائب تبریزی (غزلیات)/مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
- صائب تبریزی (غزلیات)/مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
- صائب تبریزی (غزلیات)/مکتوب من به خدمت جانان که میبرد؟
- صائب تبریزی (غزلیات)/مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
- صائب تبریزی (غزلیات)/مکن منع تماشایی ز دیدن
- صائب تبریزی (غزلیات)/من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
- صائب تبریزی (غزلیات)/موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
- صائب تبریزی (غزلیات)/موج شراب و موجهی آب بقا یکی است
- صائب تبریزی (غزلیات)/مهربانی از میان خلق دامن چیده است
- صائب تبریزی (غزلیات)/میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
- صائب تبریزی (غزلیات)/میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
- صائب تبریزی (غزلیات)/نداد عشق گریبان به دست کس ما را
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه آسمان سبوکش میخانهی تواند
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
- صائب تبریزی (غزلیات)/نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
- صائب تبریزی (غزلیات)/هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
- صائب تبریزی (غزلیات)/هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
- صائب تبریزی (غزلیات)/هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
- صائب تبریزی (غزلیات)/هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
- صائب تبریزی (غزلیات)/هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب
- صائب تبریزی (غزلیات)/یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
- صائب تبریزی (غزلیات)/یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
- صائب تبریزی (غزلیات)/یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
- صائب تبریزی (غزلیات)/یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
- صائب تبریزی (غزلیات)/یک بار بی خبر به شبستان من درآ
- صائب تبریزی (غزلیات)/یک روز گل از یاسمن نچیدی