صائب تبریزی (غزلیات)/دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
ظاهر
دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند | همچو جوهر نقش را آیینهی ما بشکند | |||||
بر سفال جسم لرزیدن ندارد حاصلی | این سبو امروز اگر نشکست، فردا بشکند | |||||
هر سر خاری کلید قفل چندین آبله است | وای بر آن کس که خاری بیمحابا بشکند | |||||
از حباب ما گره در کار بحر افتاده است | میکشد دریا نفس هرگاه مارا بشکند! | |||||
از شکست آرزو هر لحظه دل را ماتمی است | عشق کو، کاین شیشهها را جمله یکجا بشکند؟ | |||||
کشتی ما چون صدف در دامن ساحل شکست | وقت موجی خوش که در آغوش دریا بکشند | |||||
همت مردانه میخواهد، گذشتن از جهان | یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند | |||||
بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون | هر که اینجا بیشتر در دل تمنا بشکند |