صائب تبریزی (غزلیات)/در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
ظاهر
| در نمود نقشها بیاختیار افتادهام | مهرهی مومم به دست روزگار افتادهام | |||||
| بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت | در بهشتم تا ز اوج اعتبار افتادهام | |||||
| خواری و بیقدری گوهر گناه جوهری است | نیست جرم من اگر در رهگذار افتادهام | |||||
| ز انقلاب چرخ میلرزم به آب روی خویش | جام لبریزم به دست رعشهدار افتادهام | |||||
| هر که بر دارد مرا از خاک، اندازد به خاک | میوهی خامم، به سنگ از شاخسار افتادهام | |||||
| نیست دستی بر عنان عمر پیچیدن مرا | سایهی سروم به روی جویبار افتادهام | |||||
| هیچ کس حق نمک چون من نمیدارد نگاه | دادهام حاصل اگر در شورهزار افتادهام | |||||