پرش به محتوا

صائب تبریزی (غزلیات)/چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

از ویکی‌نبشته
صائب تبریزی (غزلیات) از صائب تبریزی
(چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما)
  چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما  
  ناله‌ی ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما  
  فتنه‌ی صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما  
  نامه‌ی پیچیده را چون آب خواندن حق ماست کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما  
  بی تامل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما  
  از شراب مارگ خامی است صائب موج زن گر چه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما